۱۳۹۳ آذر ۴, سه‌شنبه

من آن عشقی که لرزانَد زمین را دوست میدارم................تن ِ عصیانگر ِ این سرزمین را دوست میدارم

من آن عشقی که لرزانَد زمین را دوست میدارم
تن ِ عصیانگر ِ این سرزمین را دوست میدارم
......
اگر در راه ِ دیدارش مرا هستی بسوزانند
همان آتش مرا باید همین را دوست میدارم
......
برو بر عشق ِ ملّت سر فرود آور نه بر مُهری
که من بیش از وجودم آن جبین را دوست میدارم
.....
وضو با اشک برگیر و نماز از دردِ دلها خوان
اذان ازعشق ِ میهن گو که این را دوست میدارم
......
گر آغازِ وطن را زجرو پایانش جنون گفتند
من اول آخِرِ این نازنین را دوست میدارم
......
بپاشم جان بر آن پشتی که سرخ از داغ ِ شلّاق است
چنین شاهان ِ بی تاج و نگین را دوست میدارم
......
ز دل پنهان نگردد آنکه زیرِ خاک شد پنهان
که من گلهای در زیر زمین را دوست میدارم
......
یکی بر یار می نازد یکی گلزار می سازد
من اما خاک ِ این زجر آفرین را دوست میدارم
......
ز دل برخاست فریادت مرا بر دل نشست آذر
بنازم مِهر ِ تو کاین همنشین را دوست میدارم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر