۱۳۹۵ مرداد ۲۲, جمعه

حسین رفیعی، زندانی سیاسی در بیمارستان بستری شد

حسین مرادی
صبح امروز حسین رفیعی فعال سیاسی ملی-مذهبی زندانی در بند هشت زندان اوین درپی وخامت حالش به بیمارستان سینا تهران منتقل شد.
یک منبع نزدیک به این زندانی سیاسی با اعلام این خبر در گفتگو با گزارشگر هرانا گفت: بعد از انتقال آقای رفیعی به بیمارستان سینا تهران واقع در میدان حسن آباد او را در بخش ۲ عروق بستری کردند.
محمدحسین رفیعی، ۷۱ ساله، فعال ملی- مذهبی و استاد بازنشسته دانشگاه تهران در زندان اوین از بیماری‌های مختلف رنج می برد. چندی پیش مورخ ۱۲ مردادماه پزشکان متخصص بعد از معاینه وی درخواست بستری شدن او را داده بودند.
اسفندماه سال گذشته، سازمان عفو بین الملل در بیانیه ای در مورد وضعیت آقای حسین رفیعی، استاد دانشگاه بازنشسته، زندانی عقیدتی و ۷۱ ساله زندان اوین ابراز نگرانی کرد و خواستار اقدام فوری در این مورد شده بود.
هم‌چنین حسین رفیعی عضو شورای فعالان ملی مذهبی در نامه ای به دادستان کل کشور در خردادماه سال جاری ضمن اعتراض به وضعیت غیر قانونی حبس خود به موارد متعددی از تضییع حقوقش اشاره کرده بود.
محمدحسین رفیعی، ۷۱ ساله، فعال ملی، مذهبی و استاد بازنشسته دانشگاه تهران (رشته شیمی) در سال ۱۳۷۹ همراه با گروهی از فعالان ملی مذهبی بازداشت شد و به چهار سال حبس محکوم شد اما این حکم هیچگاه اجرا نشد. حکم آقای رفیعی و بقیه فعالان ملی مذهبی چند سال پس از بازداشت در سال ۱۳۸۲ اعلام شد.
او با سه اتهام «فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق مصاحبه با رسانه های مخالف نظام و صدور بیانیه های ضد امنیتی»، «فعالیت و عضویت در گروهک غیرقانونی و ضد امنیتی موسوم به شورای فعالان ملی مذهبی» و «استفاده از تجهیزات ماهواره» در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به شش سال حبس محکوم شد. این حکم در تاریخ چهارم خرداد ۱۳۹۴ به وکیل او ابلاغ شد.
پس از آن آقای رفیعی غروب ۲۶ خرداد ماه در خیابان بدون توضیح علت بازداشت و به زندان اوین منتقل شد.
وی درحال حاضر در بند هشت زندان اوین برخلاف اصل تفکیک جرائم نگهداری می شود.
hosein rafiei

اعدام ۲ متهم در زندان رجایی شهر کرج

حسین مرادی
این دو متهم چند سال پیش به اتهام فتل های جداگانه‌ای که انجام داده بودند، دستگیر و به زندان رجایی شهر کرج منتقل شدند.
دو زندانی در دادگاه کیفری استان تهران محاکمه و به قصاص محکوم شدند.با تائید احکام این دو نفر توسط قضات دیوان عالی کشور، پرونده‌هایشان به واحد اجرای احکام دادسرای امور جنایی تهران ارسال و شمارش معکوس برای اجرای حکم مرگ دو مرد اعدامی آغاز شد.با توجه به تلاش هیات صلح و سازش، این دو مرد اعدامی نتوانستند رضایت اولیای دم پرونده‌هایشان را جلب کنند.بنابراین آنها بامداد دیروز در زندان رجایی شهر کرج به دار مجازات آویخته شدند. یکی از متهمان در نزاع و دیگری به نام ایرج بر سر مسائل ناموسی مرتکب قتل شده بود.
edam rajayi shahr

اعدام در ملا عام در کازرون

حسین مرادی
به نقل از روابط عمومی دادگستری فارس، دادستان عمومی و انقلاب شهرستان کازرون، عبدالحسین لطفی با بیان اینکه محکوم علیه به اتهام خرید و فروش ۱۰۰ گرم مواد مخدر از نوع هروئین، خرید و فروش ۳۹ گرم  شیشه و حمل و نگهداری ۴۰ گرم هروئین از سوی دادگاه انقلاب اسلامی کازرون به مجازات اعدام در ملاءعام محکوم شد که این حکم در شعبه۵۱ دیوان عالی کشور نیز تایید شد.
وی افزود: “پرونده این محکوم در خصوص قتل و مجروح کردن مأموران نیروی انتظامی در حال رسیدگی بود که پس از اجرای حکم اعدام وی این پرونده مطابق قانون اتخاذ تصمیم خواهد شد”.
edam dar malae am kazeron

۱۳۹۵ تیر ۲۱, دوشنبه

حبس کردن کارگران طلبکار در قفس سگها توسط کارفرما

حسین مرادی
اول فروردین امسال دو مرد جوان به اداره پلیس کرج رفتند و مدعی شدند که در دام گروگانگیران خشن گرفتار شده‌اند. یکی از آنها گفت: “از آبان‌ماه ۹۴در یک کارگاه مبل‌سازی‌ در ملارد کرج به‌عنوان رویه کوب مشغول به‌کار شدم. کارفرما اما هرماه از پرداخت حقوق سرباز می‌زد تا اینکه طلبم به ۸میلیون تومان رسید و تصمیم گرفتم شکایت کنم. اما دو روز مانده به پایان سال کارفرما با من تماس گرفت و خواست برای تسویه حساب به کارگاه بروم”.
۲۹اسفند بود که همراه همکار دیگرم که او هم مانند من از صاحب‌کارمان طلب داشت به کارگاه رفتیم. در آنجا کارفرما به جای پرداخت حقوقمان، هردوی ما را با چوب کتک زد و زخمی کرد. پس از آن با همدستانش ما را به سوله‌ای در حوالی جاجرود بردند. ۲۴ساعت در لانه سگ‌ها زندانی بودیم. وی ادامه داد: “روز بعدبه آنجا آمدند و ما را سوار ماشین خودم کردند از ساعت ۱۰صبح تا غروب در خیابان‌های تهران می‌چرخاندند تا اینکه غروب ما را در منطقه کهریزک رها کردند. همکارم هم ۳و نیم میلیون از کارفرما طلب داشت که هردو تصمیم به شکایت گرفتیم”.پس از این شکایت، مأموران پلیس آگاهی کرج راهی کارگاه موردنظر شدند اما آنجا در آخرین روز سال ۹۴تعطیل شده و کارکنان آن فراری شده بودند.تیمی از مأموران تحقیقات خود را برای دستگیری کارفرمای فراری و همدستانش آغاز کرده‌اند تا ابعاد پنهان پرونده آشکار شود.
kargaran

آخرین وضعیت احسان مازندرانی

حسین مرادی
ملیحه حسینی با اشاره به آخرین وضعیت احسان مازندرانی عنوان کرد: “به دلیل اینکه در بازداشت موقت طبق قانون امکان مرخصی وجود نداشت، در مورد پرونده خبرنگاران بازداشتی آقای جعفری‌دولت‌آبادی دادستان تهران شخصا پیگیر موضوع مرخصی‌ها بودند و با وساطت و مسئولیت خود علیرغم مخالفت‌های برخی نهاد‌ها، این مرخصی‌ها اعطا شد”.
وی ادامه داد: “قرار است در دادگاه تجدید‌نظر قاضی به صورت مستقل عمل کند؛ یعنی قرار است از ابتدا پرونده توسط قاضی دیگری در شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر مطالعه و بررسی شود ما هم خیلی به تصمیم‌های دادگاه تجدیدنظر و به ویژه شعبه ۳۶ امیدوار هستیم”.
همسر احسان مازندرانی به اشاره به وضعیت جسمانی همسرش یادآور شد: “احسان مازندرانی به دلیل شرایط نامناسب زندان از ناحیه ریه آسیب دیده و از قسمت قفسه سینه و پا دچار عارضه شده و دوبینی و لکنت زبان هم پیدا کرده است”.
حسینی افزود: “در همین راستا به دلیل اینکه چند روز مرخصی همسرم با تعطیلات عید فطر همزمان شد، روز شنبه وقت پزشک متخصص برای همسرم گرفته بودیم که چون روز شنبه مهلت مرخصی به پایان می‌رسید احسان مازندرانی برای قولی که به دادستان تهران داده بود، ساعت ۱۸ در زندان اوین حاضر شد”.
او افزود: “بر همین اساس با تشریح وضعیت احسان به مسئولان قضایی، قرار شد ما دوباره از پزشک مربوطه وقت بگیریم و احسان را برای معاینه از زندان نزد پزشک ببرند”.
حسینی تاکید کرد: “این پرونده مربوط به سال ۹۱ است و ما خواستار این هستیم که قاضی به کیفرخواست اولیه که بازپرس شعبه ۱۲ صادر کرده بود، توجه کند و اجازه نفوذ ضابط در این پرونده را ندهد”.
او با ابراز رضایت از برخورد افسر نگهبان زندان اوین با همسرش گفت: “برخورد افسر نگهبانی که دیروز در بازگشت به زندان احسان را تحویل گرفت، فوق‌العاده خوب و با احترام بود و از این بابت تشکر می‌کنم”.
ehsan mazandarani

۱۳۹۵ تیر ۱۷, پنجشنبه

عفو بین الملل خواستار اقدام فوری در مورد نرگس محمدی شد

حسین مرادی
 روز گذشته سازمان عفو بین‌الملل با انتشار بیانیه ای خواستار اقدام فوری و آزادی بی‌قید و شرط نرگس محمدی زندانی عقیدتی زندان اوین شد.
سازمان عفو بین‌الملل در این بیانیه نوشت: مدافع حقوق بشر زندانی نرگس محمدی، از ۲۷ ژوئن در اعتراض به عدم اجازه تماس تلفنی با فرزندانش در اعتصاب غذا به‌سر می‌برد. همین‌طور وی از چندین بیماری در رنج است و داروهای مختلفی مصرف می‌کند. اعتصاب غذا سلامت و جان او را به خطر می‌اندازد.
سازمان عفو بین‌الملل در ادامه با بیان بیماری‌ها و اشاره به دل‌نوشته خانم محمدی از مقامات ایران خواست او را فورا و بی‌قید و شرط آزاد کنند، چراکه وی زندانی عقیدتی بوده و تنها به دلیل فعالیت های مسالمت‌آمیز حقوق بشری در زندان است. این سازمان گفت بایستی به خانم محمدی اجازه ملاقات و تماس تلفنی با خانواده از جمله فرزندانش را بدهند. او باید وکیلی با انتخاب خودش داشته باشد و تا آزادی او اطمینان دهند از امکانات درمانی مناسب در خارج از زندان برخوردار خواهد بود.
نرگس محمدی، نائب رییس کانون مدافعان حقوق بشر و زندانی بیمار بند زنان اوین از روز هفتم تیر ماه ۱۳۹۵ اعلام اعتصاب غذا کرده است.
خانم محمدی در حالی به تداوم اعتصاب غذایش ادامه می دهد که برای کنترل بیماری‌هایش نیاز به مصرف دارو داشته و تاکنون دوبار دچار تشنج شده است.
خانم محمدی با نگارش دل‌نوشته‌ای از چرایی اتخاذ تصمیم به اعتصاب غذا با بیان اینکه «خواسته‌ای جز امکان تماس تلفنی با فرزندانش ندارد»، گفته است که علی‌رغم میل و توان جسمی‌اش، راهی برایش نمانده است جز اینکه فریاد «مادر بودن» و دلتنگ بودنش را با اعتصاب غذا اعلام کند.
هم‌چنین روز دهم تیرماه معاون دادستان تهران در دیدار با نرگس محمدی در زندان اوین به او گفته بود مخالفت با تماس تلفنی شما از سوی مقامات امنیتی است.
این فعال حقوق بشر که به تازگی از سوی سازمان گزارشگران بدون مرز به عنوان “قهرمان آزادی اطلاع‌رسانی” مورد تقدیر قرار گرفته بود، در دادگاهی به ریاست قاضی صلواتی به ۱۶ سال زندان محکوم شد.
گفته می‌شود مشارکت در تاسیس کمپین لگام (کارزار لغو گام به گام اعدام) عمده‌ترین اتهام مورد استناد برای این حکم بوده است.
این فعال مدنی مبتلا به دو بیماری آمبولی ریه و فلج عضلانی است و به گفته پزشکان عوارض این دو بیماری در فضای زندان و محیط‌های تنش‌زا تشدید می‌شود.
او بارها در زندان دچار شوک عصبی شد و برای مدتی در حالی که با دستبند و پابند به تخت بسته شده بود در بیمارستان بستری شد.

۱۳۹۵ تیر ۸, سه‌شنبه

نرگس محمدی اعتصاب غذا کرد

حسین مرادی
نرگس محمدی، نائب رییس کانون مدافعان حقوق بشر که اینک در زندان به‌سر می‎برد، از امروز – هفتم تیر ماه ۱۳۹۵- که مصادف است با بیست و یکم ماه رمضان، اعتصاب غذا کرد.
خانم محمدی با نگارش دل‌نوشته‌ای از چرایی اتخاذ چنین تصمیمی سخن گفته است، او در این دل‌نوشته با بیان اینکه «خواسته‌ای جز امکان تماس تلفنی با فرزندانش ندارد»، گفته است که علی‌رغم میل و توان جسمی‌اش، راهی برایش نمانده است جز اینکه فریاد «مادر بودن» و دلتنگ بودنش را با اعتصاب غذا اعلام کند.
فرزندان خردسال نرگس محمدی پس از بازداشت این مدافع حقوق بشر از یک سال پیش به نزد پدرشان که به اجبار و بر اثر فشارهای مقام‌های امنیتی و قضایی به فرانسه مهاجرت کرده است، رفته‌اند.
خانم محمدی در طول یک سال گذشته، فقط یک‌بار توانسته است از طریق تلفن با فرزندان خردسالش صحبت کند. این تماس تلفنی در اواسط فروردین ماه ۱۳۹۵ برقرار شد.
نرگس محمدی بارها با انتشار نامه‌های سرگشاده خطاب به مقام‌های ارشد قضایی، نسبت به رفتار زندانبانان و مقام‌های امنیتی در زندان با خود، اعتراض کرده است.
متن دل‌نوشته نرگس محمدی که در هفتم تیر ماه ۱۳۹۵ نوشته شده، به شرح زیر است:
تیر ماه آمده است، ماهی که یک سال پیش در همین ماه گرم تابستان دو کودک خردسال هشت و نیم ساله‌ام، ایران را به مقصد فرانسه و زندگی در پیش پدرشان ترک کردند. چرا که زندگی بدون مادر و پدر غیر ممکن شده بود. آخرین ملاقاتم را صد بار مرور کردم. هر بار خانواده‌ام پشت در بزرگ اوین می‌ماندند و فقط کیانا جان و علی جانم داخل زندان می‌شدند. از دم در زندان تا محل ملاقاتمان در دفتر حفاظت، مسیر طولانی بود و بچه‌ها به همراه یک مأمور مسافت حیاط را دست در دست هم طی می‌کردند و در مسیر، زندانیان را با دست‌بند و پابند و لباس‌های آبی- سرمه‌ای راه راه می‌دیدند و از ترس می‌دویدند. وقتی به من می‌رسیدند، نفس نفس‌زنان و در حالی‌که هنوز دستانشان به‌هم گره خورده بود از آنچه دیده بودند می‌گفتند. یک‌بار علی جان به کیانا جان می‌گفت: «کیانا خوب شد فرار کردیم وگرنه دزدها ما را می‌گرفتند.»
من همیشه از آمدن و رفتنشان نگران بودم تا دیدار آخر فرا رسید. گفتند: «مامان نرگس ناراحت نباش، می‌رویم پیش بابا تقی و دوباره برمی‌گردیم.» از دم در حفاظت تا در وسط حیاط زندان چند بار برگشتند و من را نگاه کردند. دستانشان را به‌هم داده بودند. خداحافظی کردیم و در بسته شد و علی جان و کیانا جانم رفتند. رفتنشان را نه آن لحظه که با چشمانم بدرقه کردم و نه حتی الان که یک‌سال گذشته باور نمی‌کنم. ساعت یک و نیم بعد از ظهر بود. نمی‌دانم با چه حالی وارد بند شدم. مسیر راهرو را طی کردم و وارد حیاط شدم. روی آسفالت داغ برای نیایش ایستادم. می‌خواستم با خودش صحبت کنم. فقط با خود خودش. نمی‌دانم گه‌ها گفتم و چه‌ها شنیدم و چقدر گریه کردم. اصلاً نمی‌دانم نام آن حال و هوایم را چه به‌نامم: «نیایش، ناله یا جان دادن.» نمی‌دانم چقدر دست بر زانوان لرزانم خم شدم و سپس به قامت ستبر ایستادم. نمی‌دانم چند بار سر به خاک پاک زندان اوین گذاشتم و نه اشک دیدگانم بلکه خون دلم را نثار کردم و برخاستم. نمی دانم چند بار دست به‌سوی آسمان برداشتم و از او صبر و شکیبایی طلب کردم. ولی از شدت سوزش پاهایم مجبور به بازگشت به بند شدم. فکر می‌کردم عزیزانم سه ماه دیگر و برای بازگشایی مدارس می‌آیند، اما مهر ماه آمد و فرزندانم نیامدند. درخواست اجازه تماس تلفنی دادم تا حداقل صدایشان را بشنوم، اجازه ندادند. آذر ماه آمد. روز تولد بچه‌هایم شد، تقاضای تلفن کردم تا تولدشان را تبریک بگویم، اجازه ندادند. در بند زنان اوین، برخلاف تمام زندان‌های کشور، تلفنی برای تماس با خانواده‌ها وجود ندارد و غدغن است. هفته‌ای یک ملاقات داریم و از این هفته تا هفته بعد در بی‌خبری، به انتظار ملاقاتی دیگر می‌نشینیم. ملاقات مادران با فرزندانشان هم هفته‌ای یک‌بار به شکل حضوری است. روزهای چهارشنبه، مریم اکبری منفرد، صدیقه مرادی، زهرا زهتابچی، آزیتا رفیع‌زاده و فاطمه مثنی را برای ملاقات با فرزتدانشان صدا می‌کنند. من در گوشه تختم نشسته و از مادرها می‌خواهم روی ماه دختران و پسرانشان را ببوسند. مادرها به ملاقات می‌روند و من در خیال خود با کیانا جان و علی جانم دیدار می‌کنم دست‌های کوچکشان را می‌بویم و صورت چون گلشان را می‌بوسم.
یک‌سال است که ارتباط من با دو فرزند خردسالم در حد پرسیدن احوالشان از خواهر و برادرم است که هر بار جمله‌ای تکراری را تحویل می‌گیرم: «نگران نباش، حالشان خوب است.» صدایشان را فراموش کرده‌ام. مدت‌هاست عکس‌هایشان را از تختم جمع کرده و کنار گذاشته‌ام. نمی‌توانم به عکس‌هایشان نگاه کنم. خواهرم می‌گفت: «هر بار که می‌خواهم به ملاقاتت بیایم علی به من می‌گوید از مامان نرگس بپرس ببین من را در خواب می‌بیند؟» تنها راه ارتباط من با فرزندانم خواب‌هایمان است. چقدر برایم عجیب است که آنها هم مادرشان را در خواب‌های شیرین کودکانه‌شان می‌بینند و اینگونه ارتباط می‌گیرند.
یک‌سال از رفتن فرزندانم گذشته و علی‌رغم نامه‌نگاری‌های علنی و غیرعلنی من و خانواده‌ام با داشتن تماس تلفنی من و فرزندانم مخالفت شده است و فقط یک‌بار به‌مناسبت عید نوروز ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۴ فروردین ۱۳۹۵ به‌دستور کتبی مقام محترم دادستات تهران: «به مدت ده دقیقه و تحت شرایط امنیتی و فقط با فرزندان»، با کیانا جان و علی جانم صحبت کردم. آخرین جمله کودکانم این بود: «مامان نرگس امیدوارم دوباره اجازه بدهند به ما زنگ بزنی.»
سال ۹۱ زمانی‌که برای تحمل حبس شش ساله‌ام بازداشت شدم، بازجوی پرونده‌ام در سلول‌های ۲۰۹ گفت: «خوب می‌گفتی از حقوق بشر دفاع می‌کنی می‌فرستمت زندان عادی زنان تا بدانی بشر کیست.» اکنون نیز می‌دانم، چون بارها از من خواسته بودند تا فعالیت نکنم تا اجازه دهد کنار فرزندانم بمانم. می‌اندیشند با این فراق و دوری و قطع هرگونه تماس حتی به‌شکل تلفنی، مادر بودن را به من می‌فهمانند.
طی یک‌سال گذشته تجربه عجیبی در زندان داشتم. بودن در زندان و حتی حکم ۱۶ سال حبس در پرونده اخیرم، نه‌تنها پشیمانم نکرده بلکه اراده و باورم را برای دفاع از حقوق بشر بیش از پیش تقویت نموده، اما چیزی از رنج و درد حاصل از دوری از عزیزان و فرزندان دلبندم نکاسته است. اگر در این دوران لبخندی از رضایت از حداقل تلاش‌ها و فعالیت‌هایم بر لبانم نقش بسته، از تلخی حسرت دیدارشان آشوبی در دلم برپا بوده است. پاره‌ای از وجودم سرشار از رضایت و سرور و جدیت و تلاش و پاره‌ای دیگر مملو از درد و غم و هجران و حسرت بوده. گویی دل راه خود می‌رود و عقل پا به رکاب مرکب خود می‌تازد. باز با مادر موسی همراهم. مادر، وحی را دریافت کرد، فرزندش را در درون محفظه‌ای، روانه رود نیل کرد یعنی باور و توکل مادر کار خود را کرد. اما صبح روز بعد دل مادر از هجر کودک، تاب از کفش ربود، تا جایی که بیم آن می‌رفت که اسرار هویدا سازد، یعنی دل، نی ناله خود سرود و راه خود پیمود و خداوند دستی برآورد و …. در این سرزمین نیز در کشاکش قدرت ایمان و باور به آرمان‌ها از یک‌سو و تمایلات بشری و عشق و مهر از سوی دیگر، جان، دو پاره که سهل است صد پاره می‌گردد. امان از این درد چند پارگی. چه سخت است دل در گرو عشق عزیزان داشتن و پای در ره آرمان گذاشتن و سودای بشریت داشتن. همواره گفته‌ام در سرزمینی که زن بودن، مادر بودن و فعال حقوق بشر هر یک به‌تنهایی سخت است، بودن و داشتن هر سه با هم جرمی نابخشودنی و قامت‌شکن است. و اکنون «من» در سرزمین و وطنم، چنانچه در کیفرنامه‌ام آمده به جرم فعال حقوق بشر، فمینیست و مخالف اعدام بودن محکوم و در حبس هستم، و از نیک حادثه و دست پرمهر تقدیر هم «زن» و هم «مادرم».
مدافع حقوق بشر بودنم را جرم تلقی کردند اما تلخ‌تر آنکه زن بودن و مادر بودنم را انکار نمودند. تا آن زمان که بمیرم و خاموش شوم اعتراض و گلایه خواهم کرد و فراموش نخواهم نمود. کودکانم سه ساله بودند که نیمه شب به خانه‌ام هجوم آوردند و کیانای عزیزم را که عمل جراحی شده بود با ناله و گریه و تن تب‌دارش از آغوشم کشیدند و به سلول افکندند. عزیزانم پنج ساله بودند و پدرشان از ایران رفته بود که سراغم آمدند. بچه‌ها دامنم را رها نمی‌کردند که به دروغ به آنها قول دادند که شب برمی‌گردم پیششان و بردند و حبس‌ام کردند و ۱۵ اردیبهشت سال پیش که فرزندانم را که در مدرسه بودند و ظهر به امید گشوده شدن در توسط مادرشان به خانه بازمی‌گشتند ناگهان ناامید پشت در بسته گذاشتند تا چون پدرشان از این سرزمین رخت بسته و رفتند و من از این مردان حکومتمدار دیندار می‌پرسم آیا آنچه با من و فرزندانم رواداشته‌اند کم است که اکنون اینگونه فرزندان کوچک و معصوم من را آزار می‌دهند؟ روان گفتم به روانی اشک‌های روی گونه‌هایم. ساده نوشتم به سادگی مهر مادرانه‌ام. سوگند خوردم که «دلم برای فرزندانم تنگ و بی‌تاب است.» گفتم: «دل کوچک فرزندان در غربتم برای من تنگ است.» افسوس هیچ‌کس نشنید و وقعی ننهاد. یک‌سال صبوری کردم شاید وجدانی در این سرزمین خفته‌دلان به درد آید، حاصلی نداشت و باز مهر مادرانه‌ام را انکار کردند. علی‌رغم میل و توان جسمی‌ام، راهی برایم نماند جز اینکه فریاد «مادر بودن» و دلتنگ بودنم را با اعتصاب غذا اعلام نمایم. شاید دلی به رحم آید، شاید شرم و وجدانی وجود داشته باشد، شاید این کین‌کیشی و ستم را پایانی باشد. من خواسته‌ای جز امکان تماس تلفنی با فرزندانم ندارم. اگر خواسته بزرگ، نامعقول، غیراخلاقی، غیرقانونی و ضدامنیتی است بگویید و قانع‌ام کنید؟ اگر یک مادر که به‌زعم حکومتی مجرم شناخته شده، باید از شنیدن صدای کودکانش محروم شود، اعلام کنید، اگر نه به من مادر اجازه دهید تا صدای فرزندانم را بشنوم. مجازات ما زنان و مادران، حبس است نه محرومیت از شنیدن صدای عزیزانمان. انسان بودن ما را باور کنید.
نرگس محمدی
زندان اوین
هفتم تیر ماه ۱۳۹۵
narges mohammadi