۱۳۹۵ تیر ۸, سه‌شنبه

نرگس محمدی اعتصاب غذا کرد

حسین مرادی
نرگس محمدی، نائب رییس کانون مدافعان حقوق بشر که اینک در زندان به‌سر می‎برد، از امروز – هفتم تیر ماه ۱۳۹۵- که مصادف است با بیست و یکم ماه رمضان، اعتصاب غذا کرد.
خانم محمدی با نگارش دل‌نوشته‌ای از چرایی اتخاذ چنین تصمیمی سخن گفته است، او در این دل‌نوشته با بیان اینکه «خواسته‌ای جز امکان تماس تلفنی با فرزندانش ندارد»، گفته است که علی‌رغم میل و توان جسمی‌اش، راهی برایش نمانده است جز اینکه فریاد «مادر بودن» و دلتنگ بودنش را با اعتصاب غذا اعلام کند.
فرزندان خردسال نرگس محمدی پس از بازداشت این مدافع حقوق بشر از یک سال پیش به نزد پدرشان که به اجبار و بر اثر فشارهای مقام‌های امنیتی و قضایی به فرانسه مهاجرت کرده است، رفته‌اند.
خانم محمدی در طول یک سال گذشته، فقط یک‌بار توانسته است از طریق تلفن با فرزندان خردسالش صحبت کند. این تماس تلفنی در اواسط فروردین ماه ۱۳۹۵ برقرار شد.
نرگس محمدی بارها با انتشار نامه‌های سرگشاده خطاب به مقام‌های ارشد قضایی، نسبت به رفتار زندانبانان و مقام‌های امنیتی در زندان با خود، اعتراض کرده است.
متن دل‌نوشته نرگس محمدی که در هفتم تیر ماه ۱۳۹۵ نوشته شده، به شرح زیر است:
تیر ماه آمده است، ماهی که یک سال پیش در همین ماه گرم تابستان دو کودک خردسال هشت و نیم ساله‌ام، ایران را به مقصد فرانسه و زندگی در پیش پدرشان ترک کردند. چرا که زندگی بدون مادر و پدر غیر ممکن شده بود. آخرین ملاقاتم را صد بار مرور کردم. هر بار خانواده‌ام پشت در بزرگ اوین می‌ماندند و فقط کیانا جان و علی جانم داخل زندان می‌شدند. از دم در زندان تا محل ملاقاتمان در دفتر حفاظت، مسیر طولانی بود و بچه‌ها به همراه یک مأمور مسافت حیاط را دست در دست هم طی می‌کردند و در مسیر، زندانیان را با دست‌بند و پابند و لباس‌های آبی- سرمه‌ای راه راه می‌دیدند و از ترس می‌دویدند. وقتی به من می‌رسیدند، نفس نفس‌زنان و در حالی‌که هنوز دستانشان به‌هم گره خورده بود از آنچه دیده بودند می‌گفتند. یک‌بار علی جان به کیانا جان می‌گفت: «کیانا خوب شد فرار کردیم وگرنه دزدها ما را می‌گرفتند.»
من همیشه از آمدن و رفتنشان نگران بودم تا دیدار آخر فرا رسید. گفتند: «مامان نرگس ناراحت نباش، می‌رویم پیش بابا تقی و دوباره برمی‌گردیم.» از دم در حفاظت تا در وسط حیاط زندان چند بار برگشتند و من را نگاه کردند. دستانشان را به‌هم داده بودند. خداحافظی کردیم و در بسته شد و علی جان و کیانا جانم رفتند. رفتنشان را نه آن لحظه که با چشمانم بدرقه کردم و نه حتی الان که یک‌سال گذشته باور نمی‌کنم. ساعت یک و نیم بعد از ظهر بود. نمی‌دانم با چه حالی وارد بند شدم. مسیر راهرو را طی کردم و وارد حیاط شدم. روی آسفالت داغ برای نیایش ایستادم. می‌خواستم با خودش صحبت کنم. فقط با خود خودش. نمی‌دانم گه‌ها گفتم و چه‌ها شنیدم و چقدر گریه کردم. اصلاً نمی‌دانم نام آن حال و هوایم را چه به‌نامم: «نیایش، ناله یا جان دادن.» نمی‌دانم چقدر دست بر زانوان لرزانم خم شدم و سپس به قامت ستبر ایستادم. نمی‌دانم چند بار سر به خاک پاک زندان اوین گذاشتم و نه اشک دیدگانم بلکه خون دلم را نثار کردم و برخاستم. نمی دانم چند بار دست به‌سوی آسمان برداشتم و از او صبر و شکیبایی طلب کردم. ولی از شدت سوزش پاهایم مجبور به بازگشت به بند شدم. فکر می‌کردم عزیزانم سه ماه دیگر و برای بازگشایی مدارس می‌آیند، اما مهر ماه آمد و فرزندانم نیامدند. درخواست اجازه تماس تلفنی دادم تا حداقل صدایشان را بشنوم، اجازه ندادند. آذر ماه آمد. روز تولد بچه‌هایم شد، تقاضای تلفن کردم تا تولدشان را تبریک بگویم، اجازه ندادند. در بند زنان اوین، برخلاف تمام زندان‌های کشور، تلفنی برای تماس با خانواده‌ها وجود ندارد و غدغن است. هفته‌ای یک ملاقات داریم و از این هفته تا هفته بعد در بی‌خبری، به انتظار ملاقاتی دیگر می‌نشینیم. ملاقات مادران با فرزندانشان هم هفته‌ای یک‌بار به شکل حضوری است. روزهای چهارشنبه، مریم اکبری منفرد، صدیقه مرادی، زهرا زهتابچی، آزیتا رفیع‌زاده و فاطمه مثنی را برای ملاقات با فرزتدانشان صدا می‌کنند. من در گوشه تختم نشسته و از مادرها می‌خواهم روی ماه دختران و پسرانشان را ببوسند. مادرها به ملاقات می‌روند و من در خیال خود با کیانا جان و علی جانم دیدار می‌کنم دست‌های کوچکشان را می‌بویم و صورت چون گلشان را می‌بوسم.
یک‌سال است که ارتباط من با دو فرزند خردسالم در حد پرسیدن احوالشان از خواهر و برادرم است که هر بار جمله‌ای تکراری را تحویل می‌گیرم: «نگران نباش، حالشان خوب است.» صدایشان را فراموش کرده‌ام. مدت‌هاست عکس‌هایشان را از تختم جمع کرده و کنار گذاشته‌ام. نمی‌توانم به عکس‌هایشان نگاه کنم. خواهرم می‌گفت: «هر بار که می‌خواهم به ملاقاتت بیایم علی به من می‌گوید از مامان نرگس بپرس ببین من را در خواب می‌بیند؟» تنها راه ارتباط من با فرزندانم خواب‌هایمان است. چقدر برایم عجیب است که آنها هم مادرشان را در خواب‌های شیرین کودکانه‌شان می‌بینند و اینگونه ارتباط می‌گیرند.
یک‌سال از رفتن فرزندانم گذشته و علی‌رغم نامه‌نگاری‌های علنی و غیرعلنی من و خانواده‌ام با داشتن تماس تلفنی من و فرزندانم مخالفت شده است و فقط یک‌بار به‌مناسبت عید نوروز ۱۳۹۵ در تاریخ ۱۴ فروردین ۱۳۹۵ به‌دستور کتبی مقام محترم دادستات تهران: «به مدت ده دقیقه و تحت شرایط امنیتی و فقط با فرزندان»، با کیانا جان و علی جانم صحبت کردم. آخرین جمله کودکانم این بود: «مامان نرگس امیدوارم دوباره اجازه بدهند به ما زنگ بزنی.»
سال ۹۱ زمانی‌که برای تحمل حبس شش ساله‌ام بازداشت شدم، بازجوی پرونده‌ام در سلول‌های ۲۰۹ گفت: «خوب می‌گفتی از حقوق بشر دفاع می‌کنی می‌فرستمت زندان عادی زنان تا بدانی بشر کیست.» اکنون نیز می‌دانم، چون بارها از من خواسته بودند تا فعالیت نکنم تا اجازه دهد کنار فرزندانم بمانم. می‌اندیشند با این فراق و دوری و قطع هرگونه تماس حتی به‌شکل تلفنی، مادر بودن را به من می‌فهمانند.
طی یک‌سال گذشته تجربه عجیبی در زندان داشتم. بودن در زندان و حتی حکم ۱۶ سال حبس در پرونده اخیرم، نه‌تنها پشیمانم نکرده بلکه اراده و باورم را برای دفاع از حقوق بشر بیش از پیش تقویت نموده، اما چیزی از رنج و درد حاصل از دوری از عزیزان و فرزندان دلبندم نکاسته است. اگر در این دوران لبخندی از رضایت از حداقل تلاش‌ها و فعالیت‌هایم بر لبانم نقش بسته، از تلخی حسرت دیدارشان آشوبی در دلم برپا بوده است. پاره‌ای از وجودم سرشار از رضایت و سرور و جدیت و تلاش و پاره‌ای دیگر مملو از درد و غم و هجران و حسرت بوده. گویی دل راه خود می‌رود و عقل پا به رکاب مرکب خود می‌تازد. باز با مادر موسی همراهم. مادر، وحی را دریافت کرد، فرزندش را در درون محفظه‌ای، روانه رود نیل کرد یعنی باور و توکل مادر کار خود را کرد. اما صبح روز بعد دل مادر از هجر کودک، تاب از کفش ربود، تا جایی که بیم آن می‌رفت که اسرار هویدا سازد، یعنی دل، نی ناله خود سرود و راه خود پیمود و خداوند دستی برآورد و …. در این سرزمین نیز در کشاکش قدرت ایمان و باور به آرمان‌ها از یک‌سو و تمایلات بشری و عشق و مهر از سوی دیگر، جان، دو پاره که سهل است صد پاره می‌گردد. امان از این درد چند پارگی. چه سخت است دل در گرو عشق عزیزان داشتن و پای در ره آرمان گذاشتن و سودای بشریت داشتن. همواره گفته‌ام در سرزمینی که زن بودن، مادر بودن و فعال حقوق بشر هر یک به‌تنهایی سخت است، بودن و داشتن هر سه با هم جرمی نابخشودنی و قامت‌شکن است. و اکنون «من» در سرزمین و وطنم، چنانچه در کیفرنامه‌ام آمده به جرم فعال حقوق بشر، فمینیست و مخالف اعدام بودن محکوم و در حبس هستم، و از نیک حادثه و دست پرمهر تقدیر هم «زن» و هم «مادرم».
مدافع حقوق بشر بودنم را جرم تلقی کردند اما تلخ‌تر آنکه زن بودن و مادر بودنم را انکار نمودند. تا آن زمان که بمیرم و خاموش شوم اعتراض و گلایه خواهم کرد و فراموش نخواهم نمود. کودکانم سه ساله بودند که نیمه شب به خانه‌ام هجوم آوردند و کیانای عزیزم را که عمل جراحی شده بود با ناله و گریه و تن تب‌دارش از آغوشم کشیدند و به سلول افکندند. عزیزانم پنج ساله بودند و پدرشان از ایران رفته بود که سراغم آمدند. بچه‌ها دامنم را رها نمی‌کردند که به دروغ به آنها قول دادند که شب برمی‌گردم پیششان و بردند و حبس‌ام کردند و ۱۵ اردیبهشت سال پیش که فرزندانم را که در مدرسه بودند و ظهر به امید گشوده شدن در توسط مادرشان به خانه بازمی‌گشتند ناگهان ناامید پشت در بسته گذاشتند تا چون پدرشان از این سرزمین رخت بسته و رفتند و من از این مردان حکومتمدار دیندار می‌پرسم آیا آنچه با من و فرزندانم رواداشته‌اند کم است که اکنون اینگونه فرزندان کوچک و معصوم من را آزار می‌دهند؟ روان گفتم به روانی اشک‌های روی گونه‌هایم. ساده نوشتم به سادگی مهر مادرانه‌ام. سوگند خوردم که «دلم برای فرزندانم تنگ و بی‌تاب است.» گفتم: «دل کوچک فرزندان در غربتم برای من تنگ است.» افسوس هیچ‌کس نشنید و وقعی ننهاد. یک‌سال صبوری کردم شاید وجدانی در این سرزمین خفته‌دلان به درد آید، حاصلی نداشت و باز مهر مادرانه‌ام را انکار کردند. علی‌رغم میل و توان جسمی‌ام، راهی برایم نماند جز اینکه فریاد «مادر بودن» و دلتنگ بودنم را با اعتصاب غذا اعلام نمایم. شاید دلی به رحم آید، شاید شرم و وجدانی وجود داشته باشد، شاید این کین‌کیشی و ستم را پایانی باشد. من خواسته‌ای جز امکان تماس تلفنی با فرزندانم ندارم. اگر خواسته بزرگ، نامعقول، غیراخلاقی، غیرقانونی و ضدامنیتی است بگویید و قانع‌ام کنید؟ اگر یک مادر که به‌زعم حکومتی مجرم شناخته شده، باید از شنیدن صدای کودکانش محروم شود، اعلام کنید، اگر نه به من مادر اجازه دهید تا صدای فرزندانم را بشنوم. مجازات ما زنان و مادران، حبس است نه محرومیت از شنیدن صدای عزیزانمان. انسان بودن ما را باور کنید.
نرگس محمدی
زندان اوین
هفتم تیر ماه ۱۳۹۵
narges mohammadi

۱۳۹۵ تیر ۳, پنجشنبه

مصرف غذای حرام از جمله اتهامات یک شهروند آبادانی

حسین مرادی
 علی که اقدام به پخش فیلم و عکس های مهمانی های خود در شبکه های اجتماعی می کرد توسط پلیس فتای آبادان دستگیر و روانه زندان شد.
سرهنگ سید محسن تقی زاده فرمانده پلیس آبادان گفت: “با گزارش هایی مبنی براینکه طی گزارش هایی از ستاد امربه معروف و نهی از منکر آبادان در خصوص اینکه مردی در ایستگاه ۹ کوی قدس آبادان درشبکه های اجتماعی وفضای مجازی اقدام به پخش فیلم ها وعکس های مبتذل می کند، متهم شناسایی شد که مشخص شد وی علی نام دارد و از طریق فضای مجازی باگرفتن فیلم ازمهمانی های مختلط شبانه خلوت با نامحرم استفاده ازمشروبات الکلی استقاده از غذاهای حرام را درشبکه های اجتماعی پخش کرده در همین راستا با شناسایی خانه متهم و مدارک لازم برای دستگیری وی ماموران باهماهنگی قضایی اکیپی ویژه با تجهیزاتی کافی به خانه متهم عزیمت کردند و زمانی که متهم درحال استراحت بوددستگیرشد و تجهزات الکترونیکی همچون دودستگاه لب تاپ دو دستگاه کیس کامپیوتر ونیز دو دستگاه گوشی تلفن همراه و ۱۲ شیشه مشروبات الکلی کشف شد”.
سرهنگ تقی زاده گفت: “علی به دلیل اشاعه فرهنگ فحشا، رقاصی با زنان درجشن های مختلط ومصرف مشروبات الکلی وموادغذای حرام به دستورقاضی پرونده باقراریک میلیاردریالی روانه زندان شد”.
shah abadan

انتقال دو زندانی به سلول انفرادی برای اجرای حکم اعدام در زندان سنندج

حسین مرادی
، امروز دوم تیر ماه دو زندانی با اتهامات مربوط به مواد مخدر که در زندان سنندج نگهداری می شوند برای اجرای حکم اعدام به سلول‌های انفرادی این زندان منتقل شده‌اند.هویت این زندانیان بدین شرح توسط هرانا احراز شده است:
۱- فرزاد بیژنی فرزند محمود اتهام نگهداری۷۰۰ گرم شیشه از سال ۸۹ در زندان به سر می برد
۲- فرهاد سوری اتهام مواد مخدر
گزارش می‌شود حکم اعدام این زندانیان تا صبح فردا اجرا خواهد شد.
این درحالی است که امروز بعدازظهر در این زندان مراسم گلریزان به مناسبت ماه رمضان برای آزادی زندانیان نیازمند مالی برگزار شده و دوساعت قبل از آن این زندانیان برای اجرای حکم اعدام منتقل شده اند.
edam 3

۱۳۹۵ تیر ۱, سه‌شنبه

کامران جعفری زندانی سیاسی زندان ارومیه توسط نهادهای امنیتی تحت فشار است

حسین مرادی
کامران جعفری شهروند اهل مهاباد و زندانی سیاسی زندان ارومیه با تطمیع و تهدید توسط نهادهای امنیتی تحت فشار است تا از طریق مصاحبه تلویزیونی اقدام به همکاری کند.
یک منبع نزدیک به این زندانی با اعلام این خبر گفت: “در تاریخ ۲۳ خرداد سال جاری ماموران امنیتی از بیرون از زندان مراجعه و این پیشنهادات از جمله آزادی را به وی داده و او را برای همکاری و مصاحبه تلویزیونی تحت فشار قرار داده‌اند. آقای جعفری درپی این فشارها تهدید کرده که در صورت ادامه آن و در اعتراض به این فشارها دست به اعتصاب غذا خواهد زد.”
کامران جعفری شهروند اهل مهاباد سال ۹۴ در شعبه دوم دادگاه انقلاب ارومیه با اتهام ارتباط با احزاب مخالف کُرد به ۵ سال حبس تعزیری محکوم شد.حکم این زندانی سیاسی در دادگاه تجدید نظر به سه سال حبس تعزیری تقلیل پیدا کرد.
zendan urmie

اعزام اورژانسی یک زندانی محکوم به جاسوسی به بیمارستان، حدود دو ماه است که به انجام نمی‌رسد.

حسین مرادی
منابع خبری از زندان اوین خبر می‌دهند که برای انتقال این زندانی به بیمارستان که مدت‌هاست از بیماری رنج می‌برد، هیچ اقدامی انجام نشده و مسئولان زندان به دلایل مختلفی همچون ویزیت دوباره در بهداری، اعزام او را به تاخیر می‌اندازند.
امید شاهمرادی بارها به دلیل خونریزی و دردهای شدید گوارشی و بستری، به بهداری زندان اوین مراجعه کرده است. او با نظر پزشک داخلی زندان در بهمن ٩۴ برای ویزیت تکمیلی به دکتر جراح بهداری ارجاع داده شده بود.
عباس حاجیلو، دادیار ناظر بر زندانیان امنیتی هم در سال ٩۴ دستور معاینه امید شاهمرادی در پزشکی قانونی را صادر کرده است اما در این مورد هم اقدامی انجام نشده و  بر جلوگیری از اعزام و درمان این زندانی امنیتی پافشاری می شود.
امید شاهمرادی که در بند ١٢ زندان اوین به سر می‌برد، سایقه اعتصاب غذا به دلیل عدم رسیدگی به وضعیت سلامتش را نیز دارد. او آذر ماه سال گذشته به دلیل برخوردهای زننده کارکنان زندان با همسرش در جریان ملاقات هفتگی، در نامه‌ای به دادیار ناظر زندان از دو مامور شکایت کرد.
او در این نامه نوشت که ماموران به همسرش توهین و هتاکی کرده‌اند و با او برخورد فیزیکی داشته‌اند.
این زندانی متهم به “ارتباط با دول بیگانه” است و از خرداد ماه سال ۹۱ در زندان به سر می‌برد. او هفت ماه در انفرادی‌های بند ۲۴۰ زندانی بوده است.
evin-bb11

۱۳۹۵ خرداد ۲۷, پنجشنبه

بهنام موسیوند به بند ۸ زندان اوین منتقل شد

حسین مرادی
بهنام موسیوند، فعال مدنی که در پرونده ای همراه با آرش صادقی، گلرخ ایرائی و نوید کامران به تحمل یکسال حبس تعزیری محکوم شده بود با احتساب اجرایی شدن محکومیت دوسال حبس تعلیقی از بابت پرونده پیشین، برای تحمل سه سال حبس تعزیری روز دوشنبه ۲۴ خرداد خود را به زندان اوین معرفی کرد. وی روز جاری از قرنطینه بند ۴ زندان اوین به سالن ۱۰ بند ۸ این زندان منتقل شد.
آرش صادقى، گلرخ ابراهیمی، نوید کامران و بهنام موسیوند آخرین بار پانزدهم شهریورماه سال ۱۳۹۳ در محل کار بازداشت شدند.
به گفته منابع مطلع، بازداشت آنان با اعمال خشونت زیادی همراه بود.
نوید کامران و بهنام موسیوند چند روز بعد به قید وثیقه آزاد شدند. گلرخ ایرایی اوایل مهرماه همان سال و آرش صادقی پس از بیش از شش ماه، اواخر اسفند به قید وثیقه آزاد شد.
دادگاه این فعالین سی ام تیرماه ۱۳۹۴ در شعبه ۵۴ دادگاه تجدیدنظر در حالی برگزار شد که گلرخ ایرایی به دلیل بیماری حضور نداشت و مطابق مدارک پزشکی ارائه شده، جلسه رسیدگی به اتهامات گلرخ ابراهیمی باید تجدید می شد، ولی با مخالفت قاضی صلواتی و نماینده دادستان، بدون حضور وی کیفرخواست قرائت و محاکمه او به صورت غیابی انجام شد.
حکم دادگاه ۳۱ مردادماه سال گذشته با حضور آنان در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران ابلاغ شد، طی این حکم آرش صادقی به پانزده سال، گلرخ ابراهیمی به شش سال و نوید کامران و بهنام موسیوند نیز هر کدام به ۱۸ ماه حبس تعزیری محکوم شد. که حکم صادره برای آقای کامران و موسیوند در دادگاه تجدید نظر به ۱۲ ماه کاهش یافت.
اگرچه قانونا باید این اتهامات با اعمال ماده ۱۳۴ و تجمیع جرائم کاهش می یافت ولی در دادنامه بدوی و همچنین تجدیدنظر به این مسئله اشاره ای نشد و صرفا بخش تشدید مجازات (یک و نیم برابر کردن مجازات هر اتهام) درباره آرش صادقی و گلرخ ابراهیمی انجام شد.
آرش صادقی، بهنام موسیوند و نوید کامران پیش از این پرونده نیز سابقه بازداشت و زندانی شدن داشته اند.
بهنام موسیوند نیز پیش از این به دو سال حبس تعلیقی و آرش صادقی به چهار سال حبس تعلیقی محکوم شده بودند که این احکام با قطعی شدن حکم جدید لازم الاجرا خواهد بود.
از متهمان این پرونده آرش صادقی در ۱۸ خردادماه جهت تحمل ۱۹ سال حبس تعزیری بازداشت شد و نوید کامران نیز احضاریه ای دریافت کرده است که باید خود را جهت تحمل کیفر به زودی به زندان معرفی کند.
behnam mousivand

۱۳۹۵ خرداد ۲۵, سه‌شنبه

بهنام موسیوند برای تحمل ۳ سال حبس به زندان رفت

حسین مرادی
بهنام موسیوند، فعال مدنی که در پرونده ای همراه با آرش صادقی، گلرخ ایرائی و نوید کامرانی به تحمل یکسال حبس تعزیری محکوم شده بود با احنساب اجرایی شدن محکومیت دوسال حبس تعلیقی از بابت پرونده پیشین، برای تحمل سه سال حبس تعزیری امروز خود را به زندان اوین معرفی کرد.آرش صادقى، گلرخ ابراهیمی، نوید کامران و بهنام موسیوند آخرین بار پانزدهم شهریورماه سال ۱۳۹۳ در محل کار بازداشت شدند.به گفته منابع مطلع، بازداشت آنان با اعمال خشونت زیادی همراه بود.
نوید کامران و بهنام موسیوند چند روز بعد به قید وثیقه آزاد شدند. گلرخ ایرایی اوایل مهرماه همان سال و آرش صادقی پس از بیش از شش ماه، اواخر اسفند به قید وثیقه آزاد شد.
دادگاه این فعالین سی ام تیرماه ۱۳۹۴ در شعبه ۵۴ دادگاه تجدیدنظر در حالی برگزار شد که گلرخ ایرایی به دلیل بیماری حضور نداشت و مطابق مدارک پزشکی ارائه شده (در تصاویر)، جلسه رسیدگی به اتهامات گلرخ ابراهیمی باید تجدید می شد، ولی با مخالفت قاضی صلواتی و نماینده دادستان، بدون حضور وی کیفرخواست قرائت و محاکمه او به صورت غیابی انجام شد.
حکم دادگاه ۳۱ مردادماه سال گذشته با حضور آنان در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران ابلاغ شد، طی این حکم آرش صادقی به پانزده سال، گلرخ ابراهیمی به شش سال و نوید کامران و بهنام موسیوند نیز هر کدام به ۱۸ ماه حبس تعزیری محکوم شد. که حکم صادره برای آقای کامران و موسیوند در دادگاه تجدید نظر به ۱۲ ماه کاهش یافت.
اگرچه قانونا باید این اتهامات با اعمال ماده ۱۳۴ و تجمیع جرائم کاهش می یافت ولی در دادنامه بدوی و همچنین تجدیدنظر به این مسئله اشاره ای نشد و صرفا بخش تشدید مجازات (یک و نیم برابر کردن مجازات هر اتهام) درباره آرش صادقی و گلرخ ابراهیمی انجام شد.
آرش صادقی، بهنام موسیوند و نوید کامران پیش از این پرونده نیز سابقه بازداشت و زندانی شدن داشته اند.
بهنام موسیوند نیز پیش از این به دو سال حبس تعلیقی محکوم شده بود که با قطعی شدن حکم جدید لازم الاجرا خواهد بود.
از متهمان این پرونده آرش صادقی در ۱۸ خردادماه جهت تحمل ۱۹ سال حبس تعزیری بازداشت شد و نوید کامرانی نیز احضاریه ای دریافت کرده است که باید خود را حهت تحمل کیفر به زودی به زندان معرفی کند.
photo_2016-06-13_10-40-20

۱۳۹۵ خرداد ۲۲, شنبه

رنج بی پایان زندانی سیاسی که از درمان محروم ماند

حسین مرادی
 محمد حسن یوسف پورسیفی گوینده و تهیه کننده اسبق رادیو ایران در سال ۱۳۹۰ توسط نهاد امنیتی اطلاعات سپاه بازداشت و در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی به ۶۶ ماه حبس تعزیری به اتهام اجتماع و تبانی از طریق بعهده گیری مسئولیت واحد جذب و معرفی مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، توهین به مقدسات و تبلیغ علیه نظام محکوم شد.
وی ۳ سال از دوران محکومیتش را در بند ۳۵۰ زندان اوین گذراند. او در طول مدت محکومیت به بیماری های آریتمی و فشار خون بالا. اختلال شبکیه هر دو چشم و مشکل دیسک کمر مبتلا شد.
وی که پس از اعطای عفو به تعداد زیادی از زندانیان عقیدتی، تیرماه ۱۳۹۴ آزاد شد پس از پیگیری درمان محرز شد دچار اختلال دید چشم چپ شده و نیز به بیماری سل پیشرفته مبتلا شده است که به همین منظور یک سال باید در ییمارستان مسیح دانشوری تحت درمان قرار گیرد.
این زندانی عقیدتی سابق، عدم رسیدگی مسئولان را علت عارضه ها و بیماریهای بعد از زندان زندانیانی دانست که بالطبع هزینه های جانی و مالی نیز برای آنها در بر دارد.
yousef-por-seyfi

۱۳۹۵ خرداد ۱۷, دوشنبه

وخامت حال رسول رضوی در هجدهمین روز اعتصاب غذا

حسین مرادی
رسول رضوی فعال ترک (آذری) زندانی در زندان مرکزی تبریز از سی‌ام اردیبهشت‌ماه به همراه چند زندانی دیگر در حمایت از یک فعال آذربایجانی دیگر به نام عباس لسانی، اعتصاب غذای خود را آغاز کرد، اما پس از آزادی آقای لسانی همچنان به اعتصاب غذایش ادامه داد.
اعتراض آقای رضوی به این است که یک حکم شش ماه حبس او را که قبلا با عفو مشروط بخشیده شده بود دوباره در موردش به اجرا گذاشته‌اند. او همچنین به بلاتکلیفی درباره پرونده دیگری که برای بازداشت سال گذشته‌اش باز شده معترض است.
یک منبع نزدیک به خانواده رضوی در مورد حال عمومی عمومی این زندانی به گزارشگر هرانا گفت: “وضعیت جسمانی آقای رضوی در هجدهمین روز اعتصاب غذا آنقدر وخیم است که توانایی راه رفتن را از دست داده و هنگام صحبت تلفنی با خانواده کلمات را بریده بریده می گوید و حتی گاهی قدرت جمله بندی و ترکیب کلمات را نیز از دست می‌دهد.”
این منبع در ادامه تاکید کرد: “تاکنون هیچ‌یک از مسئولین به خواسته های او توجهی نکرده‌اند و پیگیری‌های خانواده و دوستانش نیز راه به جایی نبرده است.”
منبع مطلع از وضعیت آقای رضوی در پایان تصریح کرد: “بهداری زندان مرکزی تبریز از امکانات کمی برخوردار است و علی‌رغم وخامت حال آقای رضوی تاکنون وی را به بیمارستانی خارج از زندان منتقل نکرده اند.”
شایان ذکر است، این زندانی اتمام اعتصاب غذای خود را منوط به لغو احکام صادره از طرف شعبات ۲ و ۳ دادگاه انقلاب شهر تبریز و برگزاری مجدد دادگاهی کاملا علنی و عادلانه اعلام کرده است.
تیر ماه سال گذشته قاضی باقرپور رئیس شعبه سوم دادگاه انقلاب تبریز رسول رضوی را به اتهام تبلیغ علیه نظام به ۱ سال حبس تعزیری محکوم نمود. همچنین ۶ ماه حبس تعلیق شده وی نیز به اجرا گذاشته شد.
rasoul-razavi

وبلاگ‌نویس بلوچ در آستانه هشتمین سال حبس در تبعید

حسین مرادی
سخی ریگی در تاریخ ٢٨ خرداد ١٣٨٨ در زاهدان در ۳۱ سالگی بازداشت و با اتهاماتی چون نشر اکاذیب و اقدام علیه امنیت ملی در دادگاهی که جزئیات آن هیچ‌گاه رسانه‌ای نشد، به ۲۰ سال زندان بعنوان یکی از سنگین‌ترین احکام صادر شده علیه یک وبلاگ‌نویس در ایران، محکوم شد.
از فعالیت‌های سیاسی این شهروند بلوچ می‌توان به عضویت در کمیسیون اطلاع رسانی انجمن صدای عدالت و همچنین عضویت در ستاد میرحسین موسوی یکی از کاندیداهای انتخابات چالش‌برانگیز ریاست جمهوری در سال ۱۳۸۸ اشاره کرد.
سخی ریگی همچنین در وبلاگی در قالب نوشتن اخبار و مقاله پیگیر مسائل بلوچستان و اطلاع رسانی در خصوص زندانیان بلوچ فعالیت می‌کرد.
وی بعد از دستگیری و صدور حکم به زندان کارون اهواز تبعید و در شرایطی نامناسب نگهداری می‌شد.
این فعال مدنی پس از تعطیلی زندان کارون همراه با دیگر زندانیان به یکی از زندان‌های بیرون از شهر اهواز فرستاده شده است و از وضعیت وی درحال حاضر اطلاع دقیقی در دست نیست.
فعالان مدنی و حقوق بشری در زمان بازداشت سخی ریگی اعلام کردند این بازداشت و حکم سنگین به دلیل تشابه نام خانوادگی با عبدالمالک ریگی رهبر اعدام شده گروه جندالله بوده و اتهامات مطرح شده به هیچ‌وجه قابل ارتباط به فعالیت های این وبلاگ‌نویس نبوده است.
محمد مرزیه، دادستان عمومی و انقلاب زاهدان در مورد سخی ریگی در گفت‌وگو با خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران (ایرنا) گفته بود: “سخی ریگی معروف به سعید بلوچ به جرم فعالیت‌های رایانه‌ای و نرم برای پیشبرد اهداف گروهک تروریستی عبدالمالک و تشویش اذهان عمومی به تبعید و حبس محکوم شد.”
دادستان عمومی و انقلاب زاهدان افزوده بود: «این فرد پیش از اعدام ابراهیم مهرنهاد، معروف به یعقوب مهرنهاد، در جهت تشویش اذهان عمومی نسبت به اعدام این متهم مطالب گسترده‌ای در وبلاگ خود منتشر کرد.»
شایان ذکر است، یعقوب مهرنهاد، روزنامه‌نگار و فعال مدنی در استان سیستان و بلوچستان مردادماه سال ۱۳۸۷ با اتهام «همکاری با گروه جند الله از طریق نوشتن» اعدام شد.
sakhi-rigi

۱۳۹۵ خرداد ۱۴, جمعه

دو زندانی در قزوین اعدام شدند

حسین مرادی
به نقل از روابط عمومی دادگستری کل استان قزوین، در پرونده اول، مأموران انتظامی در روزهای پایانی سال ۹۲ از حمل موادمخدر توسط خانمی مطلع شدند که با انجام تحقیقات و پس از هماهنگی‌های قضایی، متهمِ در یک خودرو تاکسی دستگیر شد.
مأموران در بازرسی از این خودرو ۴ کیلو و ۵۰ گرم مواد روان‌گردان شیشه (متامفتامین) را کشف و پس از تکمیل پرونده را به دادگاه انقلاب استان قزوین ارسال کردند.
پرونده متهمِ پس از تکمیل تحقیقات و رسیدگی‌های قضایی و با توجه به اقرار متهمِ و انجام آزمایش‌ها مواد، بزه انتسابی به متهمِ مورد اثبات قرار گرفت و درنتیجه دادگاه به استناد بند ۶ ماده ۸ از قانون اصلاح مبارزه با موادمخدر، متهمِ را به اعدام محکوم و در اجرای ماده ۲۱۵ قانون مجازات اسلامی اموال مکشوفه به نفع دولت ضبط شد.
رأی صادره پس از تائید در دادستانی کل کشور، سحرگاه روز چهارشنبه ۱۲ خرداد ماه، با حضور معاون دادستان، دادیار اجرای احکام و سایر عوامل اجرای حکم در محوطه ندامتگاه مرکزی قزوین به مرحله اجرا درآمد.
در پرونده دیگری، فردی که برای خرید موادمخدر با فروشنده به دلیل اختلاف، وی را به قتل رسانده بود، صبح امروز در این زندان اعدام شد.
صدای بسته شدن درب خروجی و صدای کمک خواستن و تقاضا برای تماس با پلیس در ۱۶ مرداد ۱۳۸۹ موجب جلب‌توجه یکی از اهالی محل شد که فردی را در حال فرار با یک دستگاه خودرو دیدند و مأموران پلیس در پی تماس مردمی در محل حاضرشده و با پیکر بی‌جان فردی مواجه شدند.
در بررسی‌های مأموران مشخص شد مقتول روح‌الله. ج بوده و خودرو فراری نیز که در سطح شهر کشف شد متعلق به فردی به نام امیر. ق است.
متهم فراری پس از پیگیری‌های پلیس سرانجام در نهم خردادماه ۱۳۹۰ در کرج شناسایی و دستگیر شد و در بازجویی اعتراف کرد که در روز وقوع قتل برای خرید موادمخدر به منزل مقتول می‌رود ولی به‌واسطه کم بودن حجم مواد دچار اختلاف می‌شوند و ناگاه با چاقو به سینه مقتول می‌زند.
با انجام آزمایش‌های مربوطه، بازسازی صحنه جرم و احراز سلامت جسمی و روحی متهم، پرونده تکمیل و به شعبه دوم دادگاه کیفری استان قزوین سپرده شد.
دادگاه مذکور با بررسی ابعاد مختلف پرونده، پس از اعتراف متهم و براساس سایر ادله و شواهد، متهم را به استناد مواد ۱۷۲، ۱۷۳، ۳۵۰، ۳۵۱، ۳۸۱، ۴۱۷،۴۱۸ و بند الف ماده ۲۹۰ قانون مجازات اسلامی به قصاص محکوم کرد.
هر دو رأی صادره پس از طی مراحل قانونی در محوطه زندان مرکزی قزوین به اجرا درآمد.
edam

فوت یک زندانی در زندان رجایی شهر درپی عدم رسیدگی پزشکی

حسین مرادی
مجتبی بیگدلی زندانی با ناراحتی قلبی در زندان رجایی‌شهر کرج در اندرزگاه یک این زندان درپی عدم رسیدگی پزشکی و اعزام به بیمارستان فوت کرد.نام رئیس این اندرزگاه  «آقای اخلاقی» ذکر شده است.
zendan-rajaishahr-fot