۱۳۹۳ آذر ۱۰, دوشنبه

ناظم ما، تو میکروفون پرسید:

کی می دونه پایتخت آمریکا کجاس؟ داد زدیم: واشنگتن!!!
گفت: یه مرگ بر آمریکایی بگین که تو واشنگتن بشنون!
ما هم یه دادی می کشیدیم که حلقوممون به لطف خداوند سالم موند.
گذشت اون روزا. خیلی طول کشید تا بفهمیم لس آنجلس تاریخ مجسم سینماس، نیویورک مخوفه و باحاله، لاس وگاس پرزرق و برقه، نیو اورلینز مهد موسیقیه و...
یاد گرفتیم باید از اون همسایه هایی که ساعت هفت صبح فریاد نکرۀ بی فایدۀ ما بیدارشون می کرد عذرخواهی کنیم.
یاد گرفتیم به هر کس و ناکسی نگیم «برو بمیر! مرگ بر تو!»
ولی هنوز کسی نمی دونه، آیا اونایی که تو واشنگتن صدامونو شنیدن، فهمیدن کی هستیم؟؟؟
واشنگتنیا فهمیدن که تو دل این بچه های ده،یازده ساله هیچی نبوده؟؟چرا فکر نکردیم به جای این حرفا داد بزنیم: مرگ بر بی سواد و بی سوادی! مرگ بر عقب افتاده و عقب افتادگی!مرگ بر عقده و عقده ای! مرگ بر خونریزی! مرگ بر خشن و خشونت! مرگ بر اونی که بیخودی می گه «مرگ بر...»!
ای مرگ بر اونی که به جای عشق و محبت و کنجکاوی یاد بچه ها دادن، «مرگ بر...» . یادشون داد و خودکار لای انگشتاشون گذاشت و به خاطر دویدن تو حیاط به پدر و مادرشون زنگ زد و محیط خونشون رو تلخ کرد.

۱ نظر:

  1. نفرت از قاتلان خون خوار و درنده سرنگون کنندگان هواپیمای ایرانی با این همه زن و بچه....
    نفرت از مداخله گران بی ریشه که از آن طرف هستی به این طرف می آیند تا که با کودتا و حمله و هزاران روش دیگر مردم را بیچاره کنند...
    نفرت از کسانی که از وحشی ترین حکومت ها حمایت می کنند ولی برنامه نابودی مخالفان خود را می ریزند...
    نفرت از کسانی که پلیس در خیابانشان از سرباز ارتش هایشان مجهزتر است....
    انسانی ترین رفتار است...
    وا دادگی در مقابل چنین موجوداتی نه تنها افتخار نیست بلکه نوعی فاحشگی جسمی و روحی و اخلاقی است...

    پاسخحذف